چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری


برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری

دل تست فارغ از غم که شراب عیش خوردی


تو به عیش کوش و مستی که فراغ بال داری

تو نشسته در مقابل من و صد خیال باطل


که به عالم تخیل به که اتصال داری

به کدام علم یارب به دل تو اندر آیم


که ببینم و بدانم که چه در خیال داری

به ترشح عنایت غم باز مانده ای خور


تو که کاروان جانها به لب زلال داری

چه خوش است از تو وحشی ز شراب عشق مستی


که نه خستهٔ فراقی نه غم وصال داری